- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب خروج کاروان اهل بیت از شهر شام
کــاروان، عزم خروج از شام کرد شـام را در چـشـم دشمن شـام کرد سر به سر گـشتند بر محـمل سوار با دلی خـونـین و چـشـمی اشکبـار گـنـجـشـان در گـوشه ویـرانه بـود چـشمـشـان بر قـبـر آن دردانه بود شعله از سـوز جگــر افـروخـتـنـد چون چراغی بر مـزارش سوختند یک طرف شیون کنان زن های شام گــرد محـمـل هـا نـمودنـد ازدحــام لـکــه هـای نـنـگ بـر دامــانــشـان خون به جای اشک در چـشمانشان بعد از آن آواز و رقص و ساز و کف گرد زینب اشک ریزان بسته صف کــای گــل دامــان زهـرای بـتـول عـذر مـا را از کــرم بـنـمـا قـبـول عـفـو کـن ما را که ما تا زنــده ایم از تـو و از فـاطـمـه شــرمـنـده ایـم قــافــلــه نــزدیـک بر دروازه شـد زین سخـن هـا داغ زینب تـازه شـد از دو چشم خویش می بارید خـون کـرد سـر از پـردۀ محـمـل بــرون نــالــه از دل بر کـشید و گـفت این آفـریـن زنــهــای شــامـی آفـــریـن گیرم ای جا صحـبتی از دین نبـود شـیـوۀ مـهـمـان نـوازی این نبـود ای بـه نـنـگ آمـیــخــتــه نـام شما مـیـهــمــان بـودیـــم در شـام شـمـا گـرد ما بــا ســاز گــردیـدیـد بــاز اشـک مـا دیـدیـد و خـنـدیـدیـد بـاز آن سری کز خون رخش گلرنگ بود اجـر قـرآن خـواندن او سنگ بود؟ آب در این سرگذشت از سر گـذشت هر چه شد بر آل پیـغـمـبر گـذشت من نمی گویم به ما احـسـان کـنـیـد خواستـید ار ظلم خود جـبران کنید مــانــده در ویـرانـه از ما بـلـبــلی کرده جـان تقدیم بر خـونـیـن گـلی او سفــیـر مــاست در شـام شــمــا بلـبــل زهـراسـت در شــام شــمــا گـاهگـاهــی در کـــنـار تــربـتــش یــاد آریــد از غــروب غــربـتــش
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
و به همراه همان ابـر که بــاران آورد مهــربـانی خـدا در زد و مهمـان آورد باد یک نامۀ بی واژه به کــنعـان آورد بـوی پیراهنی از سوی خـراسان آورد بـه سـر شعــر هوای غـزلی زیـبـا زد دختـرحضرت مــوسی به دل دریا زد چادرش دست نوازش به سر دشت کشید دشت هم از نفس چادر او گل می چید چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید باوراین سفر از درک من وما دور است شاعرانه غزلی راهی "بیت النور" است آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسیـد عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید که اویس قــرنی هم به محـمـد نرسیــد عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید مـانـد تــا آیــنـۀ مـــــــادر دنـیــا بـاشـد حـرم او حـرم حـضــرت زهـرا بـاشد صبح شب میشد و شب نیزسحر؛هفده روز چشم او چشمه ای از خون جگرهفده روز بین سجاده، ولی چشم به در هفده روز چـشم در راه برادر شد اگر هفده روز روز و شب پلک ترش روضه مرتب می خواند شک نـدارم که فقط روضۀ زینب می خواند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
ز خاک پای تو اول سرشت قـلبـم را سپـس غبـار حـریمت نوشت قلبـم را ز نور معـرفت و رحمت و ولایت تو بنا نهـاد چـنین خـشت خـشت قلبـم را مـیـان مــزرعـۀ سبـز اسـتجـابـت تو کنـار چـشمۀ خـورشید کـشت قـلبم را مـرا اسیـر تمـاشـای چـشم هایت کرد سـپـس نهـاد مـیـان بهـشـت قــلبـم را دخـیـل پنجـره های حـرم شدم تا حـق رهـا نـمود ز کعـبـه، کـنشت، قلبم را خدا گواست که من از ازل گدای توأم اسیـر رحمت و فضل تو، مبتلای توأم ز بسکه آهوی چشم تو دلبـری کرده دل رمــیـدۀ مـا را کــبـوتـری کــرده من چو ذره کجا و زیـارت خـورشید نـگـاه روشـن تـو ذره پـروری کـرده بهشت چشم رئوفت چه رونـقی دارد کـه با بهشت خـدا هم بـرابـری کرده فـدای عـاطـفه های نـگـاه پُـر مـهرت مـرام قـلب مـرا عـشق بـاوری کرده چقدر تازه مسلمان کـنار خـود داری مـسیـح چـشم تو کـار پـیـمبـری کرده شکـوه ناب ولایت تویی که دل ها را تـجـلــیـات نـگـاه تـو حــیـدری کـرده همیـشه معجـزه های تو منجـلی بـوده همیشه ذکر کـثـیرت عـلی علی بوده
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
بی هــوایـش پـری نمی مـانــد چــشــم هـای تـری نمی مــاند واژه ی عـاشـقـی وسـط بـاشـد واژه ی بــهــتـری نمی مــانـد تا که قم هست وهست معصومه بـی حـرم مـادری نـمـی مـانـد بــانـوی مـا اگـر اشـاره کـنـی به تــن مـا سـری نـمـی مــانـد بــا ورود تـــو و امـام رضــا عرصه ی محشـری نمی ماند یا بـدون مــقــام خـــواهـریــت عـزت خـواهری نـمـی مـانـد ای کریمه! همه فـدای توأییـــم گریه کن های غصه های توأییم با غـم و غـصـه آشـنــا بـودی مثل یک بغـض بی صدا بودی از هــمــان کودکی همـان اول غرق دریـای غصه هـا بودی زخــم زنجیر و ساق پای پـدر به غـم و درد مـبــتـلا بـودی راهی ات کرد بغـض دلـتـنگی راهـــی دیـدن رضـــا بــودی تـو رسیـدی به کــشـور مـــا و مـــورد احــتــرام ما بـودی همه گـل ریختـن روی ســرت گر چه از دلبـرت جـدا بودی یـادت آمد دلی که ســـوزان شد خواهری را که سنگ باران شد خواهری گفت اشک سهم من است ای برادر چقدر دل شکن است این که یک خواهری نگـاه کند به برادر که پاره پیرهـن است بـدنــت را محـاصــره کــردنـد حاصلش آه، زیر و رو شدن است درهـمت کــرده اند و می بـینم نیزه هایی که سهم یک بدن است لشگـر کــوفــه را کـفـن کردند بدن تو هـنـوز بی کــفــن است خواهرت می رود ولی افسوس دلبرش روی خاک پاره تن است در گـلو بغض بی صدا مـانـده بـدنــت روی خاک جــا مانـده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
اى آفـتـاب مـهـر تـو روشنـگـر وجـود در پـیشگـاه حكـم تو ذرّات، در سجـود اى میر عسكرى لقب اى فـاطمى نسب آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود؟ عـلمت محـیط، بر همه ذرات كـائـنـات فیضت نصیب، برهمه درغیب و در شهود تاریخ تـابنـاك حـیـاتت، گـر اندك است بـر دفــتـر مــفــاخـر اسـلامـیـان فـزود عـیـسى دمـى و پـرتـو رأى مـنـیـر تـو زنـگـار كـفـر از دل نصـرانـیـان زدود این افتخـار گشته نصیبت كه از شرف در خـانه تو مـصلـح كـل دیده برگـشود اى قـبـلـه مـراد كه در بـركـة الـسّـبـاع شیـران به پیش پـاى تـو آرند سر فرود قـربـان دیـده اى كه به بزم تو فـاش دید جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود قـرآن نــاطــقـى تـو و قـــرآن پــاك را الحـق مـفسـّرى، ز تو شایـسـته تـر نبود دشمن بدین كـلام ستاید تو را كه نیست در روزگار،چون تو به فضل وكمال وجود شـادى به نزد مردم غـمدیده نـارواست جان ها فداى لعل لبت كاین سخن سرود مـدح شمـا، ز عـهـدۀ مـردم برون بـود اى خـانـدان پـاك، كه یـزدانـتـان سـتـود از نـعـمـت ولاى شـمـا خـانـدان وحـى مـنّت نـهـاد بر هــمـگـان، خـالـق ودود اى پورهادى،اى حسن العسكرى ز لطف بپذیـر، از «مؤیـد» دلخـسـته این سرود
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
در مجــلس عــزاي شما گريه مي كنم امشب فقط بــراي شما گـريـه مي كنم عطر گلاب مــرقـدتان بر مشام خورد در گوشه ی سراي شما گريه مي كنم چون اشك بين روضه به هر درد مرهم است با نيـت شــفــاي شــمــا گريـه مي كنم با بــال هاي بي رمــق اشــك ديـده ام در مشرق هــواي شـما گــريه مي كنم من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست دنبــال رد پــاي شمــا گــريــه مي كنم خواندم چگونه پير شدي درجواني ات دارم ز غصـه هاي شما گريه مي كنم عمري براي هجر پدر گريه كرده اي امشب منم به جــاي شما گريه مي كنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت معصومه سلام الله علیها
با صــد امیـد دربـه دَرِ خـانه ات شـدم محتـاج یک نگـاه کــریمـانه ات شدم روز ازل، نـگـاه شمـا شـد نـصـیبِ ما از این سبب کبـوتــر آستـانه ات شدم نانی که میخورم همه از برکت شماست مدیون لطف آب وهمان دانه ات شدم عشق رضا، چو ارثیه ای، از شما رسید مدیـونِ ارثِ کامل و جاودانه ات شدم شمـع محبتی که به مـا نــــور می دهی از لطف یک نگاه تو، پروانه ات شدم هستی شفیعه ی همه در مــوسم جـــزا دست مرا بگیر، تو ای خــواهر رضا وقتی میـان صحـن شمـا می زنم قــدم انگـار در بهشت خــــــدا می زنم قـدم آری بَـدَم ، ولی به هــوای تــو آمـــدم با ذکر تو، به صحن و سَرا می زنم قدم در بـاز کن ، رسیـده گدا تا کــرم کنی کنـج حرم به شـوق عطا می زنم قــدم فرقی که نیست بین حریم تو و رضـا پیش تـو در کـــنـار رضا می زنم قـدم شب های جمعه در حرم با صـفای تو انـگـار بـیـن کــــرببـــلا می زنـم قــدم بانو میان لطف و عطای شما گُــمـیـم شکر خدا که زائر معصومه در قُمیم بـاز آمـدم زیـارتِ بـالا سَــرِ شــــمـا با دست خـالــــی آمده ام بـر دَر شما این روزهاکه غرق عزای توعالَمی است شد روضه خوان ماتم تو، نوکر شما امّا اگر که جان شما روی لب رسیـد دستـی نداشت نیّت آن مــعـجـر شمـا از روی بـام که سنگی به تو نخورد یـا خیزران نخـورد، لبِ سـرور شما گیرم که زهر تاب و توانِ تو را گرفت امّـا نشد کــبـود، کـه بـال و پَـرِ شمـا تا آمـــــدی نثــارِ شما شد ســلام ها کِی؟ سنگ برتو زد کسی از پشت بام ها
: امتیاز
|
مدح امام عسکری علیهالسلام
کـیستم من؟ گوهر ده بحر نور کـبریایم آفتـاب سـامره، روشنـگـر ملک خـدایم آسمان معرفت را در زمین شمسالضحایم کعبهام، رکنم، مقامم، مروهام، سعیم، صفایم منـظر حُـسن خدا مصباح انوار الهـدایم من ابا المهدی امام عسکری ابنالرضایم من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده در درونم گـوهر نابی چو مهدی آفریده انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده بشـنوید ای آسمانیهـا زمیـنیها صدایم من ابا المهدی امام عسکری ابنالرضایم چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم تـشنـگان چـشـمۀ تـوحیـد را آب زلالـم بـنـدهام اما چو حـی بیمـثالم، بیمثـالم فیض بخش عالمی از شهر « سُرّ من رآ»یم من ابا المهدی امام عسکری ابنالرضایم من علی بن جواد بن رضا را نور عینم پیشتر از عالـم خلقت هـدایت بوده دینم گر چه در سنّ شبـابم پیر خلق عالمینـم هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم من ابا المهدی امام عسکری ابنالرضایم پیشتر از خلقتم بر چشـم عالم نور دادم بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکلگشایم من ابا المهدی امام عسکری ابنالرضایم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
دوبــاره شـب شــد و ســر درد دارد بــمـیـــرم بـــاز مـــادر درد دارد پس ازفصل پُر ازغم یک سخن گفت عـزیـزم زخـــم بـسـتـر درد دارد نــبـاید دست زد بــر عـضـوهــایــش که آیــه آیــه کـــوثــــر درد دارد شبی آهــی کــشــیـد و زیر لب گـفت خــدایــا مـــرگ کـمـتر درد دارد من از گــودی چـشـمـانــش گــرفـتـم که زخــــم دیــده ی تــر درد دارد حـسن تب دارد و در خــواب گــویـد نـزن سـیـلـی سـتـمـگـر درد دارد پـریــشان باش ای گـیـسـو چو بـخـتم کـه دیــگـر دست مـادر درد دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با امیرالمومنین
پروانه شـدم شعله به پای تـو نگیرد این حـادثـه بر هـیچ کجای تو نگیرد بین نـفس سینه ی من فاصله افــتـاد تا اینکه در این شهر صدای تو نگیرد تـا این سـپـر تا شده ات فـایــده دارد ای کـاش مرا از تو خدای تو نگیـرد پهـلـو زدم آنقـدر که مسمـار بـیـفـتد تا مـوقع رفـتن به عـبـای تـو نگیـرد افتادن من در وسط کوچه صدا کرد آری خـبـری نیست برای تـو نگیـرد من شیشه سپر می کنم امروز برایت تا سنگ سر کوچه به پای تو نگیرد تو خـواستی ایـنـبار فـدایم شوی اما من خواستم اینـبار دعـای تـو نگیرد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عج الله تعالی فرجه
آقا دلت گرفته و چـشمت بهـاری است از دیدۀ تو کوثر احـساس جـاری است آقــا به یاد فـاطـمه شـوریده می شـوی آری اساس عشق به زهرا مداری است عرض ادب به ساحت مادرفریضه است این اشک هـا نـشـانۀ والا تـبـاری است ما کارمان دعای فرج خواندن است وبس این روزها که کار شما گریه زاری است روضه کجا گرفته ایی،ای وارث فدک این روضه بی خزان و همیشه بهاری است بر شیعه زخم خـنجرشان کارگـر نبود این زخم سیلی است که بر شیعه کاری است آقـا شـما بپـرس: که پهـلـو شکـسته را دیگرچه جای هر شب ناقه سواری است کوچه به کوچه، شهر،به صبح ظهورتان از خون سرخ مادرتان، لاله کاری است
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
اهل ولا چو روی به سـوی خـدا کـنند اول به جـان گـمـشـده خود دعـا کـنـند شد عـالمـی اسیـر جـمـال تو، رخ نـما تا عـاشــقــانه سیـر جمـال خـدا کـنـنـد روی تـو را نـدیـده خـریــدار بـوده انـد (تا آن زمان که پرده برافتد چهـا کنند) مپسند بی بهار رخت، غنچه های بـاغ نشکـفته، سربه جـیب محـن آشنـا کنند آهسته چون نسیم گذر کن دراین چـمن تا غـنچه ها به شوق تو آغـوش وا کنند با بوسه مُهرکن لب شوریدگان ز مِهر ترسم که راز عشق تو را بر ملا کنند عهـدی که بسته ایم، فـراموش کی کنیم صاحب دلان به عهـد امـانت وفــا کنند از ما جمال خویش مپوشان که گفته اند ( اهـل نـظـر مـعـامـلـه با آشـنـا کـنـند) خوبان اگر در آینه بیـنند روی خـویش خود را چو ما، بـرای ابـد مبـتـلا کنند پروانه سوخت زآتش هجران ولی نگفت (شـاهـان کـم التـفـات بحـال گـدا کنند)
: امتیاز
|
امام زمان ( عج) و حضرت زهرا (س)
تمام عــمر خود در جستجویم که شاید یک نشانی از تو جویم گــرفتم در بغل زانوی غصه زبان حـــال قـــلـــبـم را بگویم الا خــیــمـه نشینم عــزیــز مه جــبینم ترحم کن به چشمم تو را یک دم ببینم که هر شب با غم تو همنشینم ************************ نگاه سرد مردم بود و آتش صدا بین صدا گُم بـود و آتـش بجای تسلیت با شاخه گُـل هجوم فُوج هیزم ، بود و آتـش نگو خون بر جگربود مگو در شعله ور بود بـگو از آن زمانـی که مادر پشت در بود خدایا جان زهرا در خطر بود ****************** مدینه عَرصه ی نامردمان بود رَسَن بر گردن ،یک قهرمان بود پریشان پدر ، گــــریان مـادر نگـــــاه بی گنـاه ، کـودکان بود بلا بودو غم درد یهودی گریه میکـرد علی با یار خود گفت بیــــا و خـانه برگـرد سر و کارم فُتَد با جمع نـامرد ******************** گل یاس و هجوم لشگر خار و یا اِنسیَـة الحَـورا و اشـرار نبودی پشت در تا که بدانی چه با پهلو نموده ، درب و دیوار بخـون دریا نشسته گل از ساقه شکسته علی را می برند از کنارش دستِ بسته به دنبالش روان بانوی خسته ************************* غروب و کوچه تنگ مدینه غروب خاک خـون رنگ مدینه دل آئینه ی عشـق علـی را شکسته دست دلسنـگ مدینـه چه دستی، دست بی درد چه دستی ، دست نامرد بـدور از چشـم بابـا دلـم را غرق خون کرد همین که رو بسوی مـادر آورد *************************** دل از آن لحظه خاکستر نشین شد که آن نیلوفری پرپر ترین شد دعـا کردم درآن لحظه بمیـرم که دیدم مادرم نقش زمین شد خودم دیدم به دیده که آن سرو خمیـده نه دارد پـای رفتن نه دارد سُـویِ دیده ز چشم معجرش خون می چکیده ************************ بده مــــژده که کار خـانــــه کرده خودش را دور ما پروانه کرده پس ازچندی گرفت مارا درآغوش دوبــاره مــوی مارا شانـه کرده شنیدم گفته اینسان فتادم شعله بر جان بـرای چنـد روزی علی جان پخته ام نان نخواهم نان و شانه، دل مسوزان ************************ دریـــــغ از من نــمـــودی دیدنت را گرفتی لطف حیدر گفتنت را زمن بگذر ، بگو ساعت به ساعت عوض کردی چرا پیراهنت را مَبار ای ابر خسته دلم خیلی شکسته به دشت سینه تـو گل سرخی نشسته همین غم ، تار و پودم را شکسته ************************ چه میشد ، باز پیش ما بمانی برای این سفر خیلی جوانی مبند این پلک نیلی را برویم بمان ای ناتوانم ، میتـوانی تـوهستی تکیه گاهم نه ، بَل هستی سپاهم مشـو تنها امیـدم رفیـق نیمـه راهـم ترحم کن، نگـر بر سـوز آهم *************************** ( تشییع حضرت زهرا سلام الله علیها ) خـدایــا می برم بین مخفیانه تمــام هستی ام را من شبانه تو خود دانی توان آن نــدارم بَرَم تابوت زهرا روی شانه ببین پشتم شکسته شدم دلخون و خسته بده صبر و توانم که امیــدم گـسـسته شده هنگامه ی تشیع زهرا ****************************** بیا سلمان ، بیا مقدا د ، ابوذر بُوَد بابای من بی یار و یاور شده وقت وداع مـــادر مـــا کمک باید برای دفن کوثر شکستــه پشت بابا ز داغ مـــادر مـــا کسی باید بگـیــرد که امشب دست او را شده هنگامه ی تشیع زهرا
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
بگـذار دلـم بی سر و سـامـان تو باشد یک عمر فقط دست به دامان تو باشد میـقـات به شـوق رخت احـرام ببـندد ای روح حـرم کعـبه مسلـمان تو باشد هر شاخۀ گـل آیه ای از سورۀ حسنت دل آیــنــه در آیـنـه حـیـران تـو بـاشد گـیسوی تو بر باد دهـد نظم جهان را نظمی هم اگر هست پـریشان تو باشد مستان همگی از خم میخانه خراب اند مـیخـانه خـراب خُـم چـشـمان تو باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای بــا تــمـام هـستی خـود یـاور عـلی در بیت وحی حامی و هـمسـنگـر علی چون شد که در بهار جوانی خزان شدی ای یـاس مصــطـفـی گـل نیـلوفـر علی با دفـن مخـفـیــانه ی تـو، در دل زمین هفت آسمان خـراب شــده بر ســر علی وقتی نفـس به قلب تو پیــــچید پشت در می خواست روح ،پر زند از پیکرعلی با تـازیانــه اجـر رســالت بــه دست تـو تقـــــدیـم شد به پیش دو چشم تـر عـلی درلحظۀ غـــروب غـم انگیــز کـوچ تو گـوئی رسیـده بــود شـب آخـر عـــلــی دست خـدائی تو، چــو از کـار اوفـتــاد نیـرو گرفت خـصم ستم گــســتـــر علی یارب چه میشود که گذارم به باغ وحی صـورت به قــتـــلگاه گـل پــرپـر عـلی وقتی که گـــوشواره زگوش تو شد جدا افـتـاده لـرزه بر بــدنِ، دخــتــــر عـلی ای اولیـــــــن شهیده ی راه علی بمـان آخر به خـاطر ه دل غـــــــم پرور علی ای طایـر شکسته پـرِ بوستــــان وحی اینــــــسان غـریبانه مـرو از بـر عـلـی «میثم» بر آستـــــان ولایت نظاره کن بی فـــاطمه شـکـسـته شده محور عــلی
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
یک شب رسد که شام فراقت سحر شود خورشید عارضت، ز حرم جلوهگر شود با طـول غـیـبـتـت، نـشـود کم امیـد مـا این روزگـار تـلـخ، زمانی به سر شود گردد ز کعبه، بانگ «انا المهدی»ات بلند یکدم جـهـان ز آمـدنـت با خـبـر شـود آیا شـود که بگـذرد این روزگـار تلـخ؟ «آری شود، ولیک، به خون جگر شود» از گـریـۀ زیـاد، شـود اشـکِ دیـده کـم زین گـریه، اشک دیـدۀ ما بیـشتر شود روزی به بحر رحمت حق، غرق میشوم کاین سیـنه پیـش تیـر بلایت سپـر شود آمـیـنی از تـو، کـار هـزاران دعـا کـند دسـتی گـشا، وگـرنه دعـا بی اثـر شود تا بشکـنـیم، فـرق بـتـان را، خـلیـلوار هر مشت ما به روز ظهورت، تبر شود پـروانـهوار دور سـرت گـردد آسـمـان خـورشید بر تو پرچم فتح و ظفر شود یک عـمر با دعـای فـرج زنده ماندهایم «میثم» دعا کن این شب هجران سحر شود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
هرچه زدنـد شوکـتِ من کـم نشد حسین در مجـلس یـزید، سـرم خـم نـشد حسین با خطبه ای که من سرِ بـازار خـوانده ام آن نقشه ای که داشت، فـراهم نشد حسین آنجـا چـنان شـبـیـه پـدر حـرف می زدم یک مرد از آن قـبـیله حریفم نشد حسین اصلا محـرّمت که جهـان را به هم زده بی خطـبه های من که محـرّم نشد حسین! آتش گرفت معجر من سوخت موی من اما حـجـاب از سـر مـن کـم نـشد حسین هرچـنـد قـد و قـامت من خـم شـده ولی "در مجلس یـزیـد سرم خـم نـشد حسین"
: امتیاز
|
زیارت جابر در اربعین حسینی
ایّـام اربـعــین تو یا صبح محـشـر اسـت یـا روز جانـگـدازِ وفـات پـیـمـبـر اسـت بیش از هزار سال گذشته است و اربعین از اربـعـیــن اوّل تـو غـم فـزا تـر اسـت دوران هرحماسه، دو روز است و دور تو از ابتـدای خلـقت، تا صبح محـشر است هرجا عزای توست، همان جا حریم توست هر پیرِ دلِ شکسته در آن بزم، جابراست احـرام مـا لـبــاس سـیـه، کـعـبـه کـربـلا اشک مصیبت تو، فرات است و کوثراست جـابـر بپـوش جـامـۀ احـرام و غسل کن کاین سرزمین مزار بدن های بی سر است این جا نه کعبه، کعبه در این جا کند طواف این جا نه خانه، خون خداوند اکبر است جابـر در این زمیـن مـقـدّس، وقـوف کن کاین جا نکوتر ازعرفات است ومشعر است بالای سر مـیا، که سـری نیست در بـدن پـائـین پـا بـیـا کـه تـن پاک اکـبـر اسـت جـابـر به دور قـبـر بگـرد و نـظاره کـن دور از تمـامی شهـدا قـبـر دیـگر است بوی حـبیب می وزد از خـاک آن مـزار آری، حبیب، نورِ دو چشم مظاهر است جـابـر بـیـا به جـانـب گـودالِ قـتــلـگـاه کان جا به گوش، نالۀ زهرای اطهر است جـابـر ز قـتـلگـاه بـیـا ســـوی عـلـقــمـه کان جا حسین را، سرِ سردارِ لشکر است از جان، مزار حضرت عباس را بـبوس چون با سرشک فاطمه، خاکش مخمّر است عبّاس کیست؟ آن که به رزم و به حلم و صبر گاهی حسین، گاه حسن، گاه حیدر است عـبـّاس کـیـست؟ سروِ روان دو فـاطـمه عبّاس کیست؟ چشم وچراغ دو مادراست میـثـم ســلام بـاد بـه جـابـر که بر لـبـش در روضـۀ حـسین، سـلامِ مـکـرر است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در اربعین حسینی
ما را که غیر داغ غمت بر جبین نبود یک لحظه طی نشد که دل ما غمین نبود هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید ما را غـمی نبود کـه اندر کـمین نبـود راهـی اگر به مـنـزل آزادگی نـداشت رنج اسارت، این همه شور آفرین نبود ای آفتاب محمل زینب! کسی چـو من از خرمن زیـارت تو خوشه چین نبود تـقــدیر بود بـا سـرِ تـو هـمسفـر شـوم در این سفـر،مقدّر من غیر ازاین نبود گـر آتش نگـاه تو، در من نمی نشـست در شام و کوفه، خطبۀ من آتشین نبود در حـیرتم که بی تو چرا زنده مانـده ام عهدی که با تو بستم از اوّل، چنین نبود
: امتیاز
|
ذکر مصائب اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
دردها می چکد از حال و هوای سفرش گرد غـم ریخته بر چادر خاکی سرش تک و تنها و دو تا چشم کبود و چند تا کودک بی پدر افتاده فـقط دور و برش اهـراً خـم شـده از شــدّت مـاتـم، امّـا هیچ کس باز نـفهمید چه آمد به سرش روزهـا از گـذر کــوچــه آتـش رفــتـه اثر سوخـتگی مـانـده سر بال و پـرش یاس نیلی شدی فاطمه با آن همه زخـم طرف علـقمه ای کـاش نـیـفـتـد گُذرش بغُـض ایّـام اسـارت به دمی شد خـالـی همۀ کـرببـلا گریـه شد از چـشم ترش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در بازگشت به کربلا
ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت زیـنب نـشـسـتـه بر سـر قـبـر مطهرت نـشـنـاخـتی مـرا ز پـس این چـروکـهـا من زینب تـوأم ز چه رو نیست باورت این زن که لطمه میزند این گونه بر خودش او کیست؟ نجمه است عروس برادرت آقا! سکیـنـه جملـۀ اشکش سـؤالی است یـعـنی کجـاست قـبـر عـلمدار لشگـرت در کـربـلا هـنـوز زنـی گـریه می کـنـد زینب کش است نالـۀ مـحـزون مـادرت پیـغـمـبری نما و دو دستت بـرون بیـار از دست مـن بگــیـر بـقـایـای دخـتـرت بگـرفـتـم از امام زمان حُکم نبش قـبـر تـا متـصل کنم سـر پـاکـت به پـیکـرت بـایـد دوبـاره وارد گـودال خــون شـوم خواهـم اگر که بوسه بگیرم ز حنجرت من نـیـز با تـو کُـشته شدم روز واقـعـه اذنـی بده که دفـن شود با تو خـواهرت دلـشـوره داشـتــم کـه مـبـادا کـنــار تـو چـشم ربـابـه بـاز بـیـفـتـد به اصغــرت نـذرش قـبـول سـایـه نـشـیـنی نـمی کـند از بس که بر تو هست وفادار همسرت لالایـی اش امـان مـرا نـیـز بُـریده است گوید به ناله! اصغرمن شیر خورده است؟!
: امتیاز
|